سفارش تبلیغ
صبا ویژن


دوچرخه زندگی

انسان در جستجوی محبت

واژه انسان را با انس و الفت هم ریشه می دانند (برخی با نسیان و فراموشی هم ریشه دانسته اند). او احساس نیاز می کند و مطلوب خویش را می جوید. زمانی که آنرا می یابد، با آن مأنوس می شود، مهر و محبت می کند و احساس یگانگی در وی پدیدار می شود (و اینجاست که دیگر محبوبش را فراموش نخواهد کرد).


این نیروی جاودانه محبت است که انسانها را به هم، و زمین را به آسمان پیوند می دهد؛ و عشق می آفریند: عشق به انسان، به طبیعت، به وطن، و... عشق به خالق هستی، خالق مهربانی و محبت.

این من و ما نشانه بیگانگی ست/ صد دل به یکدگر چو شود آشنا،
یکیست (صائب)


به راستی، انسان با هرچه انس گیرد، به همان نزدیک می شود، و به یگانگی با آن خواهد رسید.

اگر با زمین مأنوس شوی، در آن فرو خواهی رفت، تا اعماق تاریکی...
    و اگر با آسمان مأنوس شوی، به اوج خواهی رسید، تا منشاء نور و روشنایی.

با کسی مأنوس شو که تو را به آسمانها برد و پرواز را به تو بیاموزد...
    آنگاه که در آسمان جان پر گشودی، خواهی دید که...
        غیر او هیچ نیست!



نویسنده: هومان ׀ تاریخ: جمعه 89/5/29 ׀ موضوع: عشق، اُنس، یگانگی ׀ لینک این پست ׀ نظرات ( )

از در دل در آی...

از در دل در آی، تا جانم/ همچو پروانه بر تو افشانم
چون نماند از وجود من اثری/ پس از آن حال خود نمی دانم
در حضور چنان وجود شگرف/ چون نمانم به جمله من مانم
کی بود کی بود که پیش رخت/ بدهم جان و داد بستانم؟
آب چندان بریزم از دیده/ کاتش روز حشر بنشانم
منم و نیم جان و چندان عشق/ که نیاید دو کون چندانم
جان را از آن بر لب آمدست مرا/ تا به جانت فرو شود جانم
بند بندم اگر فرو بندی/ روی از روی تو نگردانم
همچو عطار مست و جان بر دست/ پیش تو «ان یکاد» می خوانم


نویسنده: هومان ׀ تاریخ: سه شنبه 89/5/5 ׀ موضوع: عشق، جان، دل، پروانه، مست، وان یکاد ׀ لینک این پست ׀ نظرات ( )

عشق محمد بس است و آل محمد

ماه فروماند از جمال محمد
سرو نروید به اعتدال محمد


قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد

وعده‌ دیدار هر کسی به قیامت
لیله‌ اسری شب وصال محمد


آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی
آمده مجموع در ظلال محمد


عرصه‌ گیتی مجال همت او نیست
روز قیامت نگر مجال محمد


وآنهمه پیرایه بسته جنت فردوس
بو که قبولش کند بلال محمد


همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد
تا بدهد بوسه بر نعال محمد


شمس و قمر در زمین حشر نتابد
نور نتابد مگر جمال محمد


شاید اگر آفتاب و ماه نتابند
پیش دو ابروی چون هلال محمد


چشم مرا تا به خواب دید جمالش
خواب نمیگیرد از خیال محمد

سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد


نویسنده: هومان ׀ تاریخ: جمعه 89/4/18 ׀ موضوع: عشق، محمد، جمال، کمال ׀ لینک این پست ׀ نظرات ( )


© All Rights Reserved to 6hooman9.Parsiblog.com \ Theme by:
bahar-20 . com