پيام
+
امروز، روز بزرگداشت سعدي ست/
اگه دوست داشتيد يکي دو بيت يا يه جمله اي از سعدي، اينجا به يادگار بذاريد...

محبان الحسن
89/2/1
\هومان/
//همه عمر برندارم سر از اين خمار مستي * که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستي/ تو نه مثل آفتابي که حضور و غيبت افتد * دگران روند و آيند و تو همچنان که هستي/ برو اي فقيه دانا به خداي بخش مارا * تو و زهد و پارسائي، من و عاشقي و مستي/ گله از فراق ياران و جفاي روزگاران * نه طريق توست سعدي، سرخويش گير و رستي//
شقايق بانو
کسي گفت پروانه را کاي حقير/
برو دوستي در خور خويش گير/
رهي رو که بيني طريق رحا/
تو و مهر شمع از کجا تا کجا؟/
سمندر نهاي گرد آتش مگرد/
که مردانگي بايد آنگه نبرد/
ز خورشيد پنهان شود موش کور
/که جهل است با آهنين پنجه روز
/کسي را که داني که خصم تو اوست
/نه از عقل باشد گرفتن به دوست
/تو را کس نگويد نکو ميکني
/که جان در سر کار او ميکني
شقايق بانو
/گدايي که از پادشه خواست دخت
/قفا خورد و سوداي بيهوده پخت
/کجا در حساب آرد او چون تو دوست
/که روي ملوک و سلاطين در اوست؟
/مپندار کو در چنان مجلسي
/مدارا کند با چو تو مفلسي
/وگر با همه خلق نرمي کند
/تو بيچارهاي با تو گرمي کند
/نگه کن که پروانه? سوزناک
/چه گفت، اي عجب گر بسوزم چه باک؟
/مرا چون خليل آتشي در دل است
/که پنداري اين شعله بر من گل است
♥يک زوج خوشبخت
با جواني سرخوشست اين پير بي تدبير را/
جهل باشد با جوانان پنجه کردن پير را/
من که با مويي به قوت برنيايم اي عجب/
با يکي افتادهام کو بگسلد زنجير را/
چون کمان در بازو آرد سروقد سيمتن/
آرزويم ميکند کآماج باشم تير را/
ميرود تا در کمند افتد به پاي خويشتن/
گر بر آن دست و کمان چشم اوفتد نخجير را/
کس نديدست آدميزاد از تو شيرينتر سخن/
♥يک زوج خوشبخت
شکر از پستان مادر خوردهاي يا شير را/ روز بازار جواني پنج روزي بيش نيست/ نقد را باش اي پسر کفت بود تأخير را/ اي که گفتي ديده از ديدار بت رويان بدوز/ هر چه گويي چاره دانم کرد جز تقدير را/زهد پيدا کفر پنهان بود چندين روزگار/
پرده از سر برگرفتيم آن همه تزوير را/
سعديا در پاي جانان گر به خدمت سر نهي/
همچنان عذرت ببايد خواستن تقصير را
♥يک زوج خوشبخت
عيب ياران و دوستان هنرست/
سخن دشمنان نه معتبرست/
مهر مهر از درون ما نرود/
اي برادر که نقش بر حجرست/
چه توان گفت در لطافت دوست/
هر چه گويم از آن لطيفترست/
آن که منظور ديده و دل ماست/
نتوان گفت شمس يا قمرست/
هر کسي گو به حال خود باشد/
اي برادر که حال ما دگرست/
♥يک زوج خوشبخت
تو که در خواب بودهاي همه شب/
چه نصيبت ز بلبل سحرست/
آدمي را که جان معني نيست/
در حقيقت درخت بيثمرست/
ما پراکندگان مجموعيم/
يار ما غايبست و در نظرست/
برگ تر خشک ميشود به زمان/
برگ چشمان ما هميشه ترست/
\هومان/
پارسايي را ديدم بر كنار دريا كه زخم پلنگ داشت و به هيچ دارو به نمي شد. مدتها در آن رنجور بود و شكر خداي عزوجل علي الدوام گفتي. پرسيدندش كه شكر چه مي گويي؟ گفت شكر آن كه به مصيبتي گرفتارم نه به معصيتي!
شقايق بانو
منت خداي را عز و جل (سپاس خاص خداي بزرگ است) كه طاعتش موجب قربت (نزديكي به خداوند) است و به شكر اندرش مزيد نعمت (شكرگزاري خداوند سبب افزايش نعمت) . هر نفسي كه فرو مي رود، ممد حيات است (نفس كشيدن باعث ادامه زندگي است) و چون برميآيد مفرح ذات (بازدم موجب شادماني جان است). پس در هر نفسي، دو نعمت موجود است و بر هر نعمتي شكري واجب.
نيلوفر
خبرت هست که بي روي تو آرامم نيست // طاقت بار فراق اين همه ايامم نيست // خالي از ذکر تو عضوي چه حکايت باشد // سر مويي به غلط در همه اندامم نيست
مرصاد
سعديا مرد نكونام نميرد هرگز/ مرده آن است كه دستش بزنى جم نخورد!
محبان الحسن
سلسله موي دوست حلقه دام بلاست /
هر که در اين حلقه نيست فارغ از اين ماجراست
محبان الحسن
گر بزنندم به تيغ در نظرش بي?دريغ /
ديدن او يک نظر صد چو منش خونبهاست
محبان الحسن
گر برود جان ما در طلب وصل دوست /
حيف نباشد که دوست دوستر از جان ماست
محبان الحسن
دعوي عشاق را شرع نخواهد بيان /
گونه زردش دليل ناله زارش گواست
محبان الحسن
سعدي از اخلاق دوست هر چه برآيد نکوست /
گو همه دشنام گو کز لب شيرين دعاست