شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ امروز، روز بزرگداشت سعدي ست/ اگه دوست داشتيد يکي دو بيت يا يه جمله اي از سعدي، اينجا به يادگار بذاريد...
\هومان/
//همه عمر برندارم سر از اين خمار مستي * که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستي/ تو نه مثل آفتابي که حضور و غيبت افتد * دگران روند و آيند و تو همچنان که هستي/ برو اي فقيه دانا به خداي بخش مارا * تو و زهد و پارسائي، من و عاشقي و مستي/ گله از فراق ياران و جفاي روزگاران * نه طريق توست سعدي، سرخويش گير و رستي//
کسي گفت پروانه را کاي حقير/ برو دوستي در خور خويش گير/ رهي رو که بيني طريق رحا/ تو و مهر شمع از کجا تا کجا؟/ سمندر نه‌اي گرد آتش مگرد/ که مردانگي بايد آنگه نبرد/ ز خورشيد پنهان شود موش کور /که جهل است با آهنين پنجه روز /کسي را که داني که خصم تو اوست /نه از عقل باشد گرفتن به دوست /تو را کس نگويد نکو مي‌کني /که جان در سر کار او مي‌کني
/گدايي که از پادشه خواست دخت /قفا خورد و سوداي بيهوده پخت /کجا در حساب آرد او چون تو دوست /که روي ملوک و سلاطين در اوست؟ /مپندار کو در چنان مجلسي /مدارا کند با چو تو مفلسي /وگر با همه خلق نرمي کند /تو بيچاره‌اي با تو گرمي کند /نگه کن که پروانه? سوزناک /چه گفت، اي عجب گر بسوزم چه باک؟ /مرا چون خليل آتشي در دل است /که پنداري اين شعله بر من گل است
با جواني سرخوشست اين پير بي تدبير را/ جهل باشد با جوانان پنجه کردن پير را/ من که با مويي به قوت برنيايم اي عجب/ با يکي افتاده‌ام کو بگسلد زنجير را/ چون کمان در بازو آرد سروقد سيمتن/ آرزويم مي‌کند کآماج باشم تير را/ مي‌رود تا در کمند افتد به پاي خويشتن/ گر بر آن دست و کمان چشم اوفتد نخجير را/ کس نديدست آدميزاد از تو شيرينتر سخن/
شکر از پستان مادر خورده‌اي يا شير را/ روز بازار جواني پنج روزي بيش نيست/ نقد را باش اي پسر کفت بود تأخير را/ اي که گفتي ديده از ديدار بت رويان بدوز/ هر چه گويي چاره دانم کرد جز تقدير را/زهد پيدا کفر پنهان بود چندين روزگار/ پرده از سر برگرفتيم آن همه تزوير را/ سعديا در پاي جانان گر به خدمت سر نهي/ همچنان عذرت ببايد خواستن تقصير را
عيب ياران و دوستان هنرست/ سخن دشمنان نه معتبرست/ مهر مهر از درون ما نرود/ اي برادر که نقش بر حجرست/ چه توان گفت در لطافت دوست/ هر چه گويم از آن لطيفترست/ آن که منظور ديده و دل ماست/ نتوان گفت شمس يا قمرست/ هر کسي گو به حال خود باشد/ اي برادر که حال ما دگرست/
تو که در خواب بوده‌اي همه شب/ چه نصيبت ز بلبل سحرست/ آدمي را که جان معني نيست/ در حقيقت درخت بي‌ثمرست/ ما پراکندگان مجموعيم/ يار ما غايبست و در نظرست/ برگ تر خشک مي‌شود به زمان/ برگ چشمان ما هميشه ترست/
\هومان/
پارسايي را ديدم بر كنار دريا كه زخم پلنگ داشت و به هيچ دارو به نمي شد. مدتها در آن رنجور بود و شكر خداي عزوجل علي الدوام گفتي. پرسيدندش كه شكر چه مي گويي؟ گفت شكر آن كه به مصيبتي گرفتارم نه به معصيتي!
منت خداي را عز و جل (سپاس خاص خداي بزرگ است) كه طاعتش موجب قربت (نزديكي به خداوند) است و به شكر اندرش مزيد نعمت (شكرگزاري خداوند سبب افزايش نعمت) . هر نفسي كه فرو مي رود،‌ ممد حيات است (نفس كشيدن باعث ادامه زندگي است) و چون برمي‌آيد مفرح ذات (بازدم موجب شادماني جان است). پس در هر نفسي، دو نعمت موجود است و بر هر نعمتي شكري واجب.
نيلوفر
خبرت هست که بي روي تو آرامم نيست // طاقت بار فراق اين همه ايامم نيست // خالي از ذکر تو عضوي چه حکايت باشد // سر مويي به غلط در همه اندامم نيست
مرصاد
سعديا مرد نكونام نميرد هرگز/ مرده آن است كه دستش بزنى جم نخورد!
سلسله موي دوست حلقه دام بلاست / هر که در اين حلقه نيست فارغ از اين ماجراست
گر بزنندم به تيغ در نظرش بي?دريغ / ديدن او يک نظر صد چو منش خونبهاست
گر برود جان ما در طلب وصل دوست / حيف نباشد که دوست دوستر از جان ماست
دعوي عشاق را شرع نخواهد بيان / گونه زردش دليل ناله زارش گواست
سعدي از اخلاق دوست هر چه برآيد نکوست / گو همه دشنام گو کز لب شيرين دعاست
\هومان/
رتبه 0
0 برگزیده
249 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
\هومان/ عضو گروهی نیست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله فروردين ماه
vertical_align_top