پيام
+
آب را گل نكنيم: در فرودست انگار، كفتري ميخورد آب/ يا كه در بيشه دور، سيرهيي پر ميشويد/ يا در آبادي، كوزهيي پر ميگردد... شايد اين آب روان، ميرود پاي سپيداري، تا فرو شويد اندوه دلي/ دست درويشي شايد، نان خشكيده فرو برده در آب...
همرنگ دريا
89/2/2
\هومان/
چه گوارا اين آب! چه زلال اين رود! مردم بالادست، چه صفايي دارند!.... بيگمان در ده بالادست، چينهها كوتاه است/ مردمش ميدانند، كه شقايق چه گلي است...
\هومان/
مردمان سر رود، آب را ميفهمند/ گل نكردندش، ما نيز/ آب را گل نكنيم
\هومان/
باز هم يکم ارديبهشت: سي امين سالگرد درگذشت سهراب/ دوم ارديبهشت روز زمين پاک ...... کم کم دارم شبيه تقويم روز ميشم، نه؟!
نيلوفر
نيلوفر به همه ي زندگي ام پيچيده بود. .در رگ هايش ، من بودم که مي دويدم... هستي اش در من ريشه داشت،
همه ي من بود... کدامين باد بي پروا
دانه ي اين نيلوفر را به سرزمين خواب من آورد؟
شقايق بانو
سکوت ، بند گسسته است.
کنار دره ، درخت شکوه پيکر بيدي.
در آسمان شفق رنگ
عبور ابر سپيدي.