ای تن و جان بنده او، بندِ شکر خنده او/ عقل و خرد خیره او، دل شکر خنده او چیست مراد سرِ ما؟ ساغر مردافکن او/ چیست مراد دل ما؟ دولت پاینده او چرخ معلق چه بود؟ کهنه ترین خیمه او/ رستم و حمزه که بود؟ کشته و افکنده او هیچ نرفت و نرود از دل من صورت او/ هیچ نبود و نبود همسر و ماننده او ملک جهان چیست که تا او به جهان فخر کند؟/ فخر، جهان راست که او هست خداونده او ای خنک آن دل که تویی غصه و اندیشه او/ ای خنک آن ره که تویی باج ستاننده او بس کن، اگر چه که سخن سهل نماید همه را/ در دو هزاران نبود یک کس داننده او
|