سفارش تبلیغ
صبا ویژن


دوچرخه زندگی

فقر نامه (1)

بسم الله الرحمن الرحیم

بدانکه ارباب فقر می گفتند: هر درویشی که این چهار کلمه و چهار مقام خبر ندارد، لقمة فقیری خوردن و لباس فقیری پوشیدن و پوشانیدن بر وی روا نباشد، فردا روز قیامت در روبروی خدای تعالی شرمنده خواهد شد. نعوذ باالله منها.


اگر تو را پرسند که درویشی بر چند چیز است؟ جواب بگو: بر هشت چیز است.

کدام کدام؟ جواب بگو: چهار کلمه و چهار مقام:

اول مقام شریعت ناسوت است، مهتر جبرائیل می داند، کلمه شریعت می گوید: لا اله الا الله و محمد رسول الله.

دوم مقام طریقت ملکوت است، مهتر میکائیل می داند، کلمه طریقت می گوید: لا اله الا الله بعظمته، محمد رسول الله خلیفته.

سیوم مقام حقیقت جبروت است، مهتر اسرافیل کی داند، کلمه حقیقت گوید: لا اله الا الله بید قدرته، محمد رسول الله برسالته.

چهارم مقام معرفت لاهوت است، مهتر عزرائیل می داند، و کلمه معرفت می گوید: لا اله الا الله حقا حقا، محمد رسول الله صدقا صدقا.

قال النبی صلی الله علیه و سلم: الشریعه اقوالی، و الطریقه افعالی، والحقیقه احوالی، و المعرفه لبقاءالله تعالی.

دیگر بدانکه ارباب فقر گفته اند که، شریعت همچون درخت است و طریقت همچون شاخ و حقیقت همچون برگ است و معرفت همچون میوه است. اگر درخت نباشد، این هرسه کجا پیدا شود؟!

و شریعت همچون پوست است و طریقت همچون گوشت، حقیقت همچون استخوان و معرفت همچون مغز. اگر پوست نباشد، این هر سه چیز درمانده و خراب شود.

و شریعت همچون شیر است و طریقت همچون جغرات و حقیقت همچون مسکه است و معرفت همچون روغن است. اگر شیر نباشد، این هر سه چیز از کجا پیدا شود؟!

 


نویسنده: هومان ׀ تاریخ: جمعه 89/8/21 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ نظرات ( )

چشم دل

می خواهی چشم و گوش دل بگشایی؟!!
    تا ببینی نا دیدنی ها را...
    تا بشنوی ناشنیدنی ها را...

...رو که از این دست نه ای!
با این چشم و گوش سَر که به تو عطا شده، چه کردی؟
    که خواهان چشم و گوش دل هستی!

آنچه هست را ندیدی و نشنیدی؛
    و خود غافلی از آنچه باید ببینی و بشنوی؛
    و آنچه نشاید ببینی و بشنوی!
نویسنده: هومان ׀ تاریخ: سه شنبه 89/7/6 ׀ موضوع: دل، سر، دیدن ׀ لینک این پست ׀ نظرات ( )

دلا، مبارکت باد!

تو را خواندم
    خواندم تا رهایم سازی ز خویش،
        تا برسانیم به خویش!
گفتم:
    ای هستی بخش جانها!
        تشنه ام، تشنه به آبی که جان می بخشد، و حیاتی نو می آفریند.

ساقی، تو بیا و بر کفم نه/ یک کوزه آب زندگانی

آن ندای ساقی را به یاد آوردم که:
    باز آ.... آنکه به سوی تو باز گردد،
        گویی تازه متولد شده است.
...

و آنگاه،
    جاری ساختی آب حیاتی در رگهایم،
        که سراسر وجودم را فرا گرفت.
این تازه جان را
    معطر می کنم به نام و یاد تو...
و گویم:
    دلا، مبارکت باد!

نویسنده: هومان ׀ تاریخ: چهارشنبه 89/6/17 ׀ موضوع: تولد ׀ لینک این پست ׀ نظرات ( )

در غم سودای عشق

برخاستم و از رسول خدا پرسیدم: بهترین کارها در این ماه چیست؟
    فرمود: بهترین کارها در این ماه، پارسایی و دوری جستن از آن چیزهایی است که خدا حرام کرده است.

رسول خدا گریست...
گفتم: ای رسول خدا، چرا گریه می کنید؟ چه چیز شما را به گریه انداخت؟
    فرمود: یا علی از حادثه ای که در این ماه برای تو روی خواهد داد؛ گویی تو را می بینم در حالی که نماز می خوانی و با خدای خود نجوا می کنی، نگون بخت ترین و بدسرشت ترین همه مردمان می آید و با فرود آوردن ضربتی بر سرت، ریشت را به خونت رنگین می سازد.
گفتم: ای رسول خدا، آیا در آن حال دینم سالم است؟
    فرمود: آری در آن حال، دین تو سالم است.


نویسنده: هومان ׀ تاریخ: یکشنبه 89/6/7 ׀ موضوع: ׀ لینک این پست ׀ نظرات ( )

من آنم که من دانم

یکی از بزرگان را به محفلی اندر همی ستودند و در اوصاف جمیلش مبالغه می کردند. سربرآورد و گفت:

        من آنم که من دانم.

 

شخصم به چشم عالمیان خوب منظر است/ وز خبث باطنم سر خجلت فتاده پیش

طاووس را به نقش و نگاری که هست خلق/ تحسین کنند و او خجل از پای زشت خویش


نویسنده: هومان ׀ تاریخ: جمعه 89/6/5 ׀ موضوع: خود ׀ لینک این پست ׀ نظرات ( )

انسان در جستجوی محبت

واژه انسان را با انس و الفت هم ریشه می دانند (برخی با نسیان و فراموشی هم ریشه دانسته اند). او احساس نیاز می کند و مطلوب خویش را می جوید. زمانی که آنرا می یابد، با آن مأنوس می شود، مهر و محبت می کند و احساس یگانگی در وی پدیدار می شود (و اینجاست که دیگر محبوبش را فراموش نخواهد کرد).


این نیروی جاودانه محبت است که انسانها را به هم، و زمین را به آسمان پیوند می دهد؛ و عشق می آفریند: عشق به انسان، به طبیعت، به وطن، و... عشق به خالق هستی، خالق مهربانی و محبت.

این من و ما نشانه بیگانگی ست/ صد دل به یکدگر چو شود آشنا،
یکیست (صائب)


به راستی، انسان با هرچه انس گیرد، به همان نزدیک می شود، و به یگانگی با آن خواهد رسید.

اگر با زمین مأنوس شوی، در آن فرو خواهی رفت، تا اعماق تاریکی...
    و اگر با آسمان مأنوس شوی، به اوج خواهی رسید، تا منشاء نور و روشنایی.

با کسی مأنوس شو که تو را به آسمانها برد و پرواز را به تو بیاموزد...
    آنگاه که در آسمان جان پر گشودی، خواهی دید که...
        غیر او هیچ نیست!



نویسنده: هومان ׀ تاریخ: جمعه 89/5/29 ׀ موضوع: عشق، اُنس، یگانگی ׀ لینک این پست ׀ نظرات ( )

به دیدارش می روم

بزرگی مرا به میهمانی خویش خوانده؛
    او را زیاد نمی شناسم،
        فقط می دانم لطف و محبت بی دریغش بسیار شامل حالم شده...

و من چه کرده ام؟!
    قدمی بر نداشته ام برای خشنودی او،
        و گاه به او پشت کرده ام و بسیار از او فاصله گرفته ام.

شرمنده ام از خویش، شرمنده...

ولی او باز مرا فرا می خواند...
    دوباره....
         در محفلی جدید...

باید خود را آماده کنم، به دیدارش می روم؛
بهترین لباسها را برای این مهمانی انتخاب می کنم تا بر تن کنم،
    لباسی از جنس تقوا و به رنگ محبت!
باشد که پذیرایم باشد و عذرم پذیرد.
    به محفلش می نشینیم تا باز از کَرَمش بهره مند شوم
        شکرش بگویم و ...
            پُرسم از رضای او.
نویسنده: هومان ׀ تاریخ: چهارشنبه 89/5/20 ׀ موضوع: مهمان، محبت، تقوا، رضا ׀ لینک این پست ׀ نظرات ( )
<      1   2   3   4   5   >>   >


© All Rights Reserved to 6hooman9.Parsiblog.com \ Theme by:
bahar-20 . com